تراوشات یک ذهن

از کوزه همان برون تراود که در اوست
تراوشات یک ذهن

سعی دارم مطالبی بنویسم که به تعداد کلماتشان و وقتی که از شما میگیرند ارزش داشته باشند؛ چون آن واژه ها از باورهای من سرچشمه دارند.
به انتقادات و نظراتتون نیازمندم تا بتونم بهتر بنویسم.
*قانون وبلاگ: 80% صداقت!
عکس نوشته:
اینم از کوزه ی ما...

بخش های ویژه
پیشنهاد های حسان

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر» ثبت شده است

  • ۲

ادعیه vs اشعار

خوشبختانه ما ایرانی ها ادبیات بسیار قوی ای داریم مخصوصا در زمینه شعر. شعرای بزرگ و کاربلد فراوانی در این فرهنگ زیسته اند و آثار زیادی به جا گذاشته اند.

اما نکته ای که هست این است که تقریبا در همه موضوعات ما شعر های فراوانی داریم؛ عاشقانه، اخلاقی، دینی، طنز، داستانی و...

صحبت من روی اشعاری است که درحوزه ی مسائل دینی و مخصوصا توحیدی وجود دارد از احتمالا بزرگ ترین شعرای ایران یعنی حافظ، مولوی و دیگران؛ وگرنه اشعار عاشقانه را از -هر شاعری- چه عیبی دارد برای نزدیکانمان بخوانیم و به آنها محبت کنیم؟! :)

گمان میکنم علت اصلی اینکه ما انسان ها به سمت شعر کشیده می شویم لطیف بودن و سازگار بودن آن است با روح ما، روحی که احتمالا هدف اصلی دین هم هست!

نمی گویم دیگر اشعار عاشقانه ای که در زمینه توحید و رابطه انسان با خدا است را نخوانیم(اصلا شاید نشود این کار کرد!) بلکه می گویم به جایگزین(!) این اشعار هم کمی اهمیت دهیم؛ یعنی ادعیه.

دعاهایی که از معصومین (علیهم السلام) به ما رسیده است هم زیاد است، هم پر محتوا،هم غالبا همه فهم، هم انسان ساز، هم زیبا و به شدت دلنشین. البته این نظر من است و ممکن است کسی بگوید(حتی نه در گفتار بلکه در عمل خودش): نه! اشعار مولوی زیبا تر اند!

اما به هر حال من وقتی اولین بار به این فراز از مناجات شعبانیه توجه کردم روحم به معنای حقیقی کلمه تازه شد و متوجه شدم که چه منبع بی نظیری اند این ادعیه و مناجات که از زبان مبارک ائمه (علیهم السلام) به ما رسیده است:

وَ إِنْ أَدْخَلْتَنِی النَّارَ أَعْلَمْتُ أَهْلَهَا أَنِّی أُحِبُّکَ

اگر در دوزخم افکنی، به دوزخیان اعلام خواهم کرد که تو را دوست دارم.

بی نظیر است این جمله، نمونه اش را یافت نکردم در هیچ شعری اگر هم شعری با این مضمون باشد قطعا از روی این فراز تقلب کرده! این جمله، جمله ای نیست که به دهان انسانی عادی(غیر معصوم) بیاید! باید عاشق ترین باشی تا این حرف را برای اولین بار بزنی...

و چقدر خوب آنان به ما یاد داده اند که چگونه با خدا صحبت کنیم، خودمان را به قول معروف برای او لوس(!) کنیم و به او نزدیک شویم!! نمونه های متعددش را در شب های قدر که گذشت احتمالا لمس کرده اید.

این زیبایی و دلشینی را هم که کنار بگذاریم خوب است بدانیم که بحث خداشناسی و ارتباط با خدا مسئله ی ساده ای نیست که بخواهیم آن را از هر کسی یاد بگیریم. اصلا خوب است که یک نفر هر چه درباره خدا گفت درست باشد جز یک جمله ی او؟ همان یک جمله باعث می شود ما در ذهنمان خدایی را بپرستیم که حقیقی نیست و ساخته ذهن  ما است. خدا را فقط و فقط باید خداشناسان حقیقی به ما معرفی کنند که بی شک تنها مصداقشان اهل بیت علیهم السلام است و بس!

بعدا اگر شعری موافق آن ادعیه و خدای حقیقی بود را چه خوب است که بخوانیم و حفظ کنیم :)

حرف این است که شناخت خدا و رابطه ی با خدا را از مسیر اشتباه نرویم.گویا خود او هم خواسته مرا باید آن 14نفر بشناسانند...

  • حسان
  • ۱

چند روز پیش یکی از دوستانم ایده ی خیلی خوبی داد. گفت به جای اینکه وقتی می خواهیم مشاعره کنیم از حرف آخر مصرع دوم استفاده کنیم و شعری بخوانیم که مصرع اولش با آن حرف شروع شده باشد که کاری بس بی منطق است، با توجه به مفهومی که شعر اول دارد شعر دوم را انتخاب کنیم.

اصلا مگر ما به خاطر حرف اول یا آخر یک شعر از آن خوشمان می آید و آن را حفظ می کنیم یا می خوانیم؟!

عکس صرفا جهت تلطیف فضا!

مثال:

 

نفر اول:

من همان رودم که بهر دیدنت مرداب شد...
 
ماه من بس کن ندیدن‌های بی‌اندازه را

نفر دوم:

مثل آن مرداب غمگینی که  نیلوفر  نداشت


حال  من  بد   بود   اما هیچ کس باور نداشت

نفر اول:

از غم نیاموزی چرا ای دلربا رسم وفا


غم با همه بیگانگی هر شب به ما سر می‌زند

و...

البته این ایده تازه تازه نیست ولی خیلی زیبا و جذاب تر است و خیالتان هم تخت، خیلی می شود مشاعره را ادامه داد :)

  • حسان
  • ۱

هر کسی را...

هر کسی را همدم غم ها و تنهائی مدان
سایه دنبال تو می آید ولی همراه نیست

مولوی

  • حسان
  • ۱

هفت شهر...

هفت شهر عشق را عطار گشت
ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم !


پــ نــ:
چقدر مبتلا به!!!
  • حسان
  • ۰

هر چند پیر و خسٖته دل و ناتوان شدم
هر گه که یاد روی تو کردم جوان شدم

 

حافظ

  • حسان
  • ۱

 


پــ نــ:

 

ازون شعرهای سنگین بود!

 

  • حسان
  • ۰

گذشت سن غیبتت ز سن نوح

ولی ..

شمارِ مردم کِشتی نکرد تغییری

/دالان بهشت

 


پــ نــ:
بعد از خوندن این شعر حالم بدجور گرفت ...
ما تو چی سیر میکنیم!؟
یادی هم بکنیم از شعر باباطاهر:

 

 

چه خوش بی‌مهربانی هر دو سر بی

که یکسر مهربانی دردسر بی

 

اگر مجنون دل شوریده‌ای داشت

دل لیلی از آن شوریده تر بی

 

  • حسان