زمینگیر است جمعیت، فلکپیماست تنهایی
محمدعلی صائب تبریزی
فتأمل...
زمینگیر است جمعیت، فلکپیماست تنهایی
محمدعلی صائب تبریزی
فتأمل...
دین افیون توده ها است. این جمله از کارل مارکس است. افیون یعنی مخدر. احتمالا اون می خواهد بگوید دین انسان ها را به یک سری تخیلات و توهمات رهنمون می کند و نمی گذارد انسان با حقایق رو به رو شود؛ به قول خودمان دین انسان ها را گول زده، سرشان کلاه می گذارد و در آخر به یک آرامش دروغین می رساندشان، مثل مخدر!
خب یک لحظه صبر کن آقای مارکس! گفتی دین به دروغ انسان ها را آرام می کند؟ -کاری با مقایسه ی غلطت بین مخدر که تاثیر لحظه ای دارد با دین ندارم- اصلا مگر مهم تر از آرامش در این دنیا چیزی هست؟ پولدار ترین و دانشمندترین انسان دنیا هم باشیم ولی آرامش نداشته باشیم لحظه ای از زندگی راضی نخواهیم بود.
حالا که همین دین(البته حرف من روی دین صحبح است) دارد مفت و مجانی بهترین نوع آرامش را به ما می دهد تو می گویی نه، افیون است، بد است؟! شما بفرما به ما بگو آرامش حقیقی و درست چگونه است. با مادی گرایی میخواهی به ما آرامش بدهی؟ با مادی گرایی مگر زندگی هفتاد هشتاد ساله ی ما ارزشی دارد؟ چرا باید انسان خوبی باشیم وقتی قرار نیست مورد بازخواست قرار بگیریم؟ اصلا نسل انسان منقرض بشود، به درک! مگر فرقی بین دایناسور ها که منقرض شده اند و ما انسان ها قرار است باشد؟
قربان سبیلت بروم، بگذار ما با همین آرامش دروغین راحت زندگی مان را بکنیم چون لذت بخش ترین چیز -که حتی می تواند زندگی یک فقیر را هم آسان کند- همین دین است و خدا...
ناگفته نماند همه ی این حرف ها طبق تفکر شما که به زندگی دنیوی خیلی اهمیت می دهید بود، وگرنه که...
+خواندن این مقاله هم خالی از لطف نیست: ...آیا مارکس ضد دین بود؟
آقای مسعود فراستی منتقد معروف سینمای ایران، قواعد و قوانین سینما برایش مهم است یعنی فیلم ها را با متر و معیار همین قوانین می سنجد که غالبا(شاید بتوان گفت همه شان) از سینمای کلاسیک، قدیمی و سیاه و سفید می آید. به نظرم اون این قوانین را خوب بلد است و زیاد اشتباه نمی کند(یعنی معمولا از مطالبی که بلد است درست استفاده می کند) درنتیجه حق دارد که یه این اندازه از اکثر فیلم های ایران و حتی جهان بدش بیاید. او از لحاظ هنری و قوانین به سینما نگاه می کند و منتقد جدی ای است. البته می گوید بعد سرگرمی سینما برای من هم خیلی اهمیت دارد (ولی به نظر خودم آن جنبه هنری برایش مهم تر است)؛ این مطالب را از حرف های خودش برداشت کرده ام. حرف های مردی که از بیشتر فیلم هایی که ما میبینیم خوشش نمی آید!
حال می خواهم دو معیار دیگر را هم می شود با آن ها به بررسی فیلم ها پرداخت نام ببرم:
اولی معیاری است که غالبا ما فیلم بین های عادی که مخاطب اصلی سینما هستیم از آن استفاده می کنیم؛ یعنی سرگرم کننده و جذاب بودن یک فیلم. خب با این معیار معلوم است که حق با آقای فراستی نیست و اتفاقا اکثر فیلم ها این ویژگی را دارند چه فیلم های هالیوودی با جلوه های ویژه ی سنگین و اکشن های عجیب و غریب چه فیلم های درام ایرانی مثل جدایی و فروشنده و...، به هر حال بیشترشان کاری میکنند تا چند ساعت تفریح کنیم و از مسائل زندگی خودمان دور شویم. سایت آی ام دی بی مبعبی است که تا حد زیادی با این معیا کار می کند و برای همین محبوب تر هم هست.
معیار دوم معیاری است که مدتی با آن درگیر بودم و با این دید به فیلم ها نگاه می کردم. نتیجه اش هم این شد که اوضاع سینمای دنیا از چیزی که آقای فراستی هم می گوید بدتر است، خیلی بدتر! خیلی از فیلم هایی که او قبول دارد و به نظرش هنری و خوب می آید از این منظر به شدت ضعیف و بد هستند! آن معیار هم تاثیرگذاری است...
خیلی از فیلم ها یا تاثیری ندارند یا تاثیر لحظه ای دارند(نهایتا چند دقیقه) و اکثر فیلم ها تاثیر منفی و مخرب!
مثلا چند مورد را تحقیقا نا می برم:
فیلم مرد عنکبوتی: اگر کودک باشید عاشق تار انداختن و پرواز از بین ساختمان ها می شود و اگر نباشید که هیچ!
سریال برکینگ بد: اگر نگوییم تبلیغ تولید مواد مخدر است انسان ها بعد از دیدن این سریال نقشه کشیدن و و با برنامه عمل کردن را یاد می گیرند!
فیلم جدایی نادر از سیمین: حس تنفر از دادگاه های ایران!
فیلم تلقین: آشنایی با یک سری از مبانی روان شناسی سازنده ی فیلم یعنی کریستوفر نولان.
فیلم رستگاری از شاوشنگ: چند دقیقه حس امید به زندگی.
فیلم جان ویک(و خیلی از فیلم های اکشن): قسی القلب شدن!
فیلم های ترسنک هم که وضعیتشون مشخصه
و قس علی هذا...
پیشنهادم اینه که مثل من زیاد فیلم نبینید :)
با هر معیاری (مخصوصا دومی) به تماشای فیلم ها بنشینید تاثیر خود را می گذارند...
خوشبختانه ما ایرانی ها ادبیات بسیار قوی ای داریم مخصوصا در زمینه شعر. شعرای بزرگ و کاربلد فراوانی در این فرهنگ زیسته اند و آثار زیادی به جا گذاشته اند.
اما نکته ای که هست این است که تقریبا در همه موضوعات ما شعر های فراوانی داریم؛ عاشقانه، اخلاقی، دینی، طنز، داستانی و...
صحبت من روی اشعاری است که درحوزه ی مسائل دینی و مخصوصا توحیدی وجود دارد از احتمالا بزرگ ترین شعرای ایران یعنی حافظ، مولوی و دیگران؛ وگرنه اشعار عاشقانه را از -هر شاعری- چه عیبی دارد برای نزدیکانمان بخوانیم و به آنها محبت کنیم؟! :)
گمان میکنم علت اصلی اینکه ما انسان ها به سمت شعر کشیده می شویم لطیف بودن و سازگار بودن آن است با روح ما، روحی که احتمالا هدف اصلی دین هم هست!
نمی گویم دیگر اشعار عاشقانه ای که در زمینه توحید و رابطه انسان با خدا است را نخوانیم(اصلا شاید نشود این کار کرد!) بلکه می گویم به جایگزین(!) این اشعار هم کمی اهمیت دهیم؛ یعنی ادعیه.
دعاهایی که از معصومین (علیهم السلام) به ما رسیده است هم زیاد است، هم پر محتوا،هم غالبا همه فهم، هم انسان ساز، هم زیبا و به شدت دلنشین. البته این نظر من است و ممکن است کسی بگوید(حتی نه در گفتار بلکه در عمل خودش): نه! اشعار مولوی زیبا تر اند!
اما به هر حال من وقتی اولین بار به این فراز از مناجات شعبانیه توجه کردم روحم به معنای حقیقی کلمه تازه شد و متوجه شدم که چه منبع بی نظیری اند این ادعیه و مناجات که از زبان مبارک ائمه (علیهم السلام) به ما رسیده است:
وَ إِنْ أَدْخَلْتَنِی النَّارَ أَعْلَمْتُ أَهْلَهَا أَنِّی أُحِبُّکَ
اگر در دوزخم افکنی، به دوزخیان اعلام خواهم کرد که تو را دوست دارم.
بی نظیر است این جمله، نمونه اش را یافت نکردم در هیچ شعری اگر هم شعری با این مضمون باشد قطعا از روی این فراز تقلب کرده! این جمله، جمله ای نیست که به دهان انسانی عادی(غیر معصوم) بیاید! باید عاشق ترین باشی تا این حرف را برای اولین بار بزنی...
و چقدر خوب آنان به ما یاد داده اند که چگونه با خدا صحبت کنیم، خودمان را به قول معروف برای او لوس(!) کنیم و به او نزدیک شویم!! نمونه های متعددش را در شب های قدر که گذشت احتمالا لمس کرده اید.
این زیبایی و دلشینی را هم که کنار بگذاریم خوب است بدانیم که بحث خداشناسی و ارتباط با خدا مسئله ی ساده ای نیست که بخواهیم آن را از هر کسی یاد بگیریم. اصلا خوب است که یک نفر هر چه درباره خدا گفت درست باشد جز یک جمله ی او؟ همان یک جمله باعث می شود ما در ذهنمان خدایی را بپرستیم که حقیقی نیست و ساخته ذهن ما است. خدا را فقط و فقط باید خداشناسان حقیقی به ما معرفی کنند که بی شک تنها مصداقشان اهل بیت علیهم السلام است و بس!
بعدا اگر شعری موافق آن ادعیه و خدای حقیقی بود را چه خوب است که بخوانیم و حفظ کنیم :)
حرف این است که شناخت خدا و رابطه ی با خدا را از مسیر اشتباه نرویم.گویا خود او هم خواسته مرا باید آن 14نفر بشناسانند...
چند روز قبل پسر یکی از اقواممان که 10 ساله است خانه ی ما بود. مثل خیلی از کودکانی که اول ماه رمضان سعی می کنند پا به پای بزرگتر ها روزه بگیرند تا حوالی ساعت 9 صبح چیزی نخورده بود.
توی اتاق پیش من بود که ناگهان بلند شد و رفت توی آشپزخانه و چیزی برداشت و شروع کرد به خوردن.
بعد از اینکه تقریبا خوردنش تمام شده بود آمد پیش من و با دهان پر گفت: ای بابا دیدی چی شد؟ یادم رفت روزه بودم!
کمی خندیدم و برایش توضیح دادم که هر لحظه یادت افتاد روزه بودی باید چیزی که در دهانت هست را بیرون بریزی.
البته دیگر طاقت نیاورد و روزه نگرفت...
طاعات قبول :)