زمینگیر است جمعیت، فلکپیماست تنهایی
محمدعلی صائب تبریزی
فتأمل...
زمینگیر است جمعیت، فلکپیماست تنهایی
محمدعلی صائب تبریزی
فتأمل...
چند ماه پیش حسن یکی دیگه از خواب هاش رو برام تعریف کرد:
خواب دیدم توی یک دهکده زیبا زندگی می کنم و همسایه دو برادر هستم که در کنار هم بر سر زمینی که از پدر به ارث برده بودند کار می کردند و در نزدیک هم خانه هایی برای خودشان ساخته بودند و به خوبی روزگار می گذراندند.
بر حسب اتفاق روزی بر سر مسئله ای با هم به اختلاف رسیدند. برادر کوچک تر بین زمین ها و خانه هایشان کانال بزرگی حفر کرد و داخل آن آب انداخت تا هیچ گونه ارتباطی با هم نداشته باشند برادر بزرگتر هم ناراحت شد و از نجاری خواست تا با نصب پرچین های بلند کاری کند تا برادرش را نبیند و خودش عازم شهر شد. هنگام عصر که برگشت با تعجب دید نجار بجای ساخت دیوار چوبی بلند یک پل بزرگ ساخته است.
برادر کوچکتر که از صبح شاهد این صحنه بود پیش خود اندیشید حتما برادرش برای آشتی دستور ساخت پل را داده است و بی صبرانه منتظر بازگشت او بود.
رفت و برادر بزرگتر را در آغوش گرفت و از او معذرت خواهی کرد. دو برادر از نجار خواستند چند روزی مهمان آنها باشد
اما
او گفت:
پل های زیادی هستند که باید بسازد و رفت...
یوسف ما ز تهیدستی خلق آگاه است
به چه امید به بازار رساند خود را؟
صائب تبریزی
پــ نــ:
قبلا مولوی و حافظ رو خیلی دوست داشتم ولی الآن شاعر مورد علاقه ی منه این مرد :)
فضیل بن عیاض یک قافله را غارت کرد، مال التجاره خیلى سنگین بود. آفتاب که طلوع کرد گفت: وسایلتان و اثاثها را باز کنید، اما دستان صاحب بارها را بسته بودند. در میان وسایل یک دستمالِ بسته بود، فضیل به نوچه اش گفت: دستمال را به من بده تا باز کنم. وقتى که دستمال را باز کرد دید روى یک کاغذ تمیز آیة الکرسى نوشته شده و زیر آن هم نوشته شده: خدایا! من به این کتاب تو اعتقاد دارم، من مى ترسم فضیل این کاروان را غارت کند، من این آیة الکرسى را در این دستمال مى گذارم و کاروان را در اختیار آیة الکرسى قرار مى دهم! فضیل وقتى نامه را خواند، به تمام نوچه هایش گفت: دست اینها را باز کنید و بارها را تحویل ایشان بدهید تا بروند. دیگران گفتند: چرا؟ گفت: ما دزد پول و مال مردم هستیم، دزد ایمان و اعتقاد مردم به قرآن و خدا نیستیم، این فرد با اعتقادِ به آیة الکرسى، آن را درون این بار گذاشت، ما اگر این وسایل را ببریم یک نفر را به قرآن بى ایمان کرده ایم.
/پایگاه عرفان
آقا وضعیت مملکت جوریه که تنها پیشنهادی که می تونم بهتون بدم اینه که مثل این پنگوئن زیرک و عاقل رفتار کنید:
فقط اونجاش که میگه "رد دادیم"
بیت اول این غزل خیلی معروفه و من شنیده بودمش ولی چند روز پیش یکی از اساتیدمون سر کلاس چند بیت دیگه هم ازش برامون خوند.
به معنای واقعی یک "ابر غزل"ه از استاد سعدی :)
ای ساربان آهسته رو کآرام جانم میرود
وآن دل که با خود داشتم با دلستانم میرود
من ماندهام مهجور از او بیچاره و رنجور از او
گویی که نیشی دور از او در استخوانم میرود
گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریش درون
پنهان نمیماند که خون بر آستانم میرود
محمل بدار ای ساروان تندی مکن با کاروان
کز عشق آن سرو روان گویی روانم میرود
او میرود دامن کشان من زهر تنهایی چشان
دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم میرود
برگشت یار سرکشم بگذاشت عیش ناخوشم
چون مجمری پرآتشم کز سر دخانم میرود
با آن همه بیداد او وین عهد بیبنیاد او
در سینه دارم یاد او یا بر زبانم میرود
بازآی و بر چشمم نشین ای دلستان نازنین
کآشوب و فریاد از زمین بر آسمانم میرود
شب تا سحر مینغنوم و اندرز کس مینشنوم
وین ره نه قاصد میروم کز کف عنانم میرود
گفتم بگریم تا ابل چون خر فروماند به گل
وین نیز نتوانم که دل با کاروانم میرود
صبر از وصال یار من برگشتن از دلدار من
گر چه نباشد کار من هم کار از آنم میرود
در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود
سعدی فغان از دست ما لایق نبود ای بیوفا
طاقت نمیارم جفا کار از فغانم میرود
سلام ضمن تسلیت آغاز ماه محرم دوست داشتم یه سوال ازتون بپرسم:
قشنگ ترین بیتی که تا حالا شنیدید یا خوندید یا گفتید چی بوده؟) موضوع شعر مهم نیست(
اگه میشه شاعرش هم بگید
◾️▪️◾️
بی سبب نیست اگر ذکر تو بر لب داریم
یا که ماتم زده هستیم و ز غم تب داریم
روضه و نوحه و گریه ؛و همین رخت عزا
یادگاری ست که از «سیدة زینب» داریم
قلبم عجیب به گفتن این جمله راضی است
اسلام بی ولای علی صحنه سازی است😏
عید غدیر و تولد امام کاظم مبارک
پــ نــ:
شعرش هو داشت :)
از پشت تریبون دلم عشق چنین گفت:
معشوق تو زیباست، قشنگ است، ملیح است!
اعضای وجودم همه فریاد کشیدند:
احسنت! صحیح است، صحیح است، صحیح است!!
ملک الشعرای بهار
پــ نــ: چه شعر قشنگیه خداوکیلی!! :)
چند سال پیش وقتی تازه اومده بودم تو اینترنت، توی یه وبلاگی یه جمله دیدم که انقدر به دلم نشست که هنوز یادم مونده؛ نوشته بود:
هیچ تنهایی تنها نیست
چون تنها تنهایی که هیچ تنهایی رو تنها نمزاره
خداست...
زیباست...نه؟!
درد و رنجوری ما را دارویی غیر تو نیست
ای تو جالینوس جان و بوعلی سینای من
مولوی
پــ نــ:
میتونید شعر های بیش تر رو توی کانالم ببینید:
https://t.me/hesan_channel
ضمن تسلیت شهادت امام جواد(علیه السلام) یه مداحی مناسب با امروز بهت پیشنهاد میدم.
مداحی بسیار زیبا و جالبیه امیدوارم خوشتون بیاد.
مداح: حاج محمود کریمی
تاریخ: 1393
زمان: حدود 8 دقیقه
سبک:زمینه
هرچند که زخم جگرش خوب نشد
صد شکر لبش شکسته از چوب نشد
هر چـنـد به روی بــام افتاد ولــى
مانند حسین تنش لگد کوب نشد
/دو خط شعر
پــ نــ:
با که حریف بودهای؟
بوسه ز که ربودهای؟
زلفِ که را گشودهای؟
حلقهبهحلقه، موبهمو
حلقهبهحلقه، موبهمو
حلقهبهحلقه، موبهمو
مولوی
پــ نــ:من حرفی ندارم :|
قدمهایت را کوتاه تر بردار،
تک تک کاشی ها دوستت دارند!!
/گروه احرار
اولی: تو به زندگی بعد زایمان اعتقاد داری؟
دومی: آره حتما. یه جایی هست که می تونیم راه بریم شاید با دهن چیزی بخوریم
اولی: امکان نداره.
ما با جفت تعذیه می شیم. طنابشم انقد کوتاهه که به بیرون نمی رسه. اصلا اگه دنیای دیگه هم هست چرا کسی تاحالا از اونجا نیومده بهمون نشون بده.
دومی: شاید مادرمونم ببینیم
اولی: مگه تو به مامان اعتقاد داری؟ اگه هست پس چرا نمی بینیمش
دومی: به نظرم مامان همه جا هست. دور تا دورمونه.
اولی: من مامانو نمی بینم پس وجود نداره.
دومی: اگه ساکت ساکت باشی صداشو می شنوی و اگه خوب دقت کنی حضورشو حس می کنی….
پــ نــ:
این مکالمه چقدر آشناس….!!!