تراوشات یک ذهن

از کوزه همان برون تراود که در اوست
تراوشات یک ذهن

سعی دارم مطالبی بنویسم که به تعداد کلماتشان و وقتی که از شما میگیرند ارزش داشته باشند؛ چون آن واژه ها از باورهای من سرچشمه دارند.
به انتقادات و نظراتتون نیازمندم تا بتونم بهتر بنویسم.
*قانون وبلاگ: 80% صداقت!
عکس نوشته:
اینم از کوزه ی ما...

بخش های ویژه
پیشنهاد های حسان
  • ۶

حسن 6 ماه پیش برام یکی دیگه از خواب هاش رو تعریف کرد و گفت:
خواب دیدم شدم نگهبان درباری که پادشاهش مریضی سخت و عجیبی گرفته.
پادشاه گفته بود: هر کس من رو بتونه معالجه بکنه نصف دارایی هام رو بهش میدم!
بعد از اینکه این خبر بین اطبای کشور پیچید، خیلی از پزشکان برای درمان پادشاه اومدن و راهی پیشنهاد کردن ولی...
تا اینکه یک بار مردِ پیر و باتجربه ای که بهش نمیومد دکتر باشه یه راه عجیب پیشنهاد کرد و گفت: یادم میاید که سالیان دور یک بار این اتفاق برای یک پادشاه افتاد و وقتی پیراهن یک مرد خوشبخت رو به تن کرد خوب شد!
پادشاه به ما سربازان دستور داد که دنبال یک فرد خوشبخت بگردیم و پیراهنش رو برای شاه ببریم.
هر کدام از ما به نقطه ای رفتیم و مشغول گشتن شدیم اما نتونستیم انسان خوشبختی رو پیدا کنیم! حتی یک نفر هم نبود که از زندگیش راضی باشه؛ اونی که ثروت داشت، بیمار بود، اونی که سالم بود، فقیر بود، کسی که هم ثروتمند بود هم سالم، زن و فرزند بدی داشت و... . خلاصه هر کس به دلیلی از زندگی خودش ناراضی بود.
بالاخره من که چند هفته ای بود مشغول پیدا کردن انسان خوشبخت بودم اتفاقی از کنار خونه ای رد می شدم که شنیدم یک نفر می گفت: خدا رو شکر کارم رو تموم کردم و تونستم خودم رو سیر کنم و الآن هم می تونم راحت بخوابم. دیگه چی میخوام؟!
من که خیلی خوشحال شده بودم به سرعت وارد خونه شدم تا مرد رو ببینم و پیراهنش رو برای شاه ببرم.
اما با صحنه جالبی رو به رو شدم:
اون مرد خوشبخت انقدر فقیر بود که پیراهن نداشت!!

 

نظرات (۱۵)

  • منصوره 🌹🌹🌹
  • این خواب نیست
    یک داستان خیلی خیلی معروفه و نویسنده اش هم مشخص نیست
    ولی میدونم این داستان خیلی خیلی قدیمه
    پاسخ:
    شاید حسن شب قبل خونده بودش
    عالی بود!!!!چه خوابهایی می بینه !!! از فلسفه افلاطونی هم  فلسفی تر !!!! خوابه یا فلسفه هگل؟؟؟!!!
    پاسخ:
    خخخخ
    منم موندم توش
    عجب خواب واضحی و مثل داستان
    من هنوزم باورم نشده این خوابای با مغهمو ی ادم ببینه خخخخخ
    ممنون
    پاسخ:
    منم همینطور خخح
    مهم نیس که خوابه یا داستان ... هر چی هس پر معناست و باید پند گرفت!!
    پاسخ:
    جونم ممد :)
    جالب بود ...
    پاسخ:
    ممنون
  • علیرضا امیدیان نسب
  • خخ چه جالب بود ها
    پاسخ:
    اوهوم
    در جواب منصوره خانوم باید بگم که
    اینم باید در نظر بگیرین که شاید حسن آقا خوابشو واسه دیگران تعریف کرده و بقیه کپی کردن (نامردا)
    در حال حاظر یه مطلب که امروز منتشر میشه یه هفته دیگه قدیمیه


    ولی در کل جالب بود.
    خوشبختی چیزی نیست که به بقیه ببخشی
    پاسخ:
    آره اینم میشه گفت


    آره خُب بستگی به درک انسان از خوشبختی داره
    باید خواب هاشون افسانه بشه
    پاسخ:
    خخخ منم موافقم
    واقعا زیبا بود
    پاسخ:
    ممنون
  • سیّد محمّد جعاوله
  • جالب بود
    ممنونم.
    پاسخ:
    خواهش می کنم عزیز
  • علیـ ــر ضــا
  • 😐😐 
    مطمئنید این داستان هارو یبار ندیده و نخونده 😐 
    چون چندتا از خواب هاش ما خوندیم 😐 
    تو اینترنت 😐 😐 
    ولی چه خواب های 
    پاسخ:
    چه خواب های چی؟
    نمیدونم شاید خونده باشه
    مهم این نیست که خواب هست یا داستان کپی مهم اصل مطلب هست که کسی که به دنبال ظاهر هست عمق مطلب رو نمی بینه فقط می خواد یه چیز دنبال دار رو پیگیری کنه خب داستان توی رمان کده زیاده اونارو برید بخونید بی محتوا ولی این طور گلچین پیدا کردن کار سختیه که این جا دارید می خونید دیگه.
    خیلی قشنگ بود حسان جان
    پاسخ:
    مگه اینکه تو اینو بگی
  • مریــــ ـــــم
  • سلام گرم منو به حسن برسون
    :))

    خلاقیت های پس از تو همه سو تفاهم بودم
    :))
    پاسخ:
    دیدمش چشم

    :/
  • مریــــ ـــــم
  • قبل از تو
    :|
    پاسخ:
    /:
    عبرت آموز...
    پاسخ:
    ممنون

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">