این ایام چقدر بد میگذرند...
زلزله
ایران
آوار
خرابی
مرگ
و از طرفی
صفر
اسارت
رنج
سم
جگر
شهادت
این نیز بگذرد...
پــ نــ:
این پست ها جای خواندن دارند:
تسلیت؛ ایران...
کرمانشاه تسلیت نمی خواهد
این ایام چقدر بد میگذرند...
زلزله
ایران
آوار
خرابی
مرگ
و از طرفی
صفر
اسارت
رنج
سم
جگر
شهادت
این نیز بگذرد...
پــ نــ:
این پست ها جای خواندن دارند:
تسلیت؛ ایران...
کرمانشاه تسلیت نمی خواهد
سلام
ماهم برگشتیم
اول کاری بگم که کسایی که التماس دعا کرده بودن رو یادم نرفت.
امسال نسبت به 2سال قبل سفر متفاوتی را داشتم(امیدوارم همینطور متفاوت بمونه) و اتفاقات جالب و زیادی برام افتاد که اگه عمری باشه دو سه تاشو براتون به زودی تعریف می کنم.
خدارو شکر امسالم توفیق داشتم 6تا تاامام و یه امامزاده خوب خودمون رو زیارت کنم. امیدوارم کسایی که هنوز مشرف نشدن سال بعد بتونن به این سفر فوق العاده برن و کیف :)
به به بازم برای ما سعادت شد که تو پیاده روی اربعین شرکت کنیم. این هفته های آخر که خیلی یاد سال های قبل کرده بودم ولی خب خدا رو شکر عمری بود که دوباره ما هم بریم(بلکه این دفعه آدم شم)
خیلی سفر جذاب و دوست داشتی و سرشار از شور و شوقی هست واقعا که انصافا اگه یه بار آدم بره دیگه معتادش میشه.
و چه خوش گفت شاعر:
بیچاره اون که حرم رو ندیده
بیچاره تر اون که دید کربلاتو
خلاصه با توجه به اینکه سفر پر خرجی هم نیست حتما پیشنهادش میکنم؛ چون بعد از سفر تحول معنوی عظیمی درون آدم به وجود میاد (مگه اینکه شبیه من باشید :/ )
راستی دعاتون می کنم به شرطی که حلالم کنید :)
+سعی میکنم وقتی برگشتم سفرنامه ای چیزی هم بزارم براتون.
یاعلی
پــ نــ:
ببخشید پست بی سر و تَهی شد آخه عجله دارم باس ساکمو ببندم...
جدیدا(خیلی هم جدید نیست البته) این عکسا چیه که مد شده؟! فاز سنگین فاز سنگین فاز سنگین...
همه عکس پروفایلشون ازین چیزا انتخاب کردن. من که خوشم نمیاد.
نمی خوام بگم کسایی که تو نخ این عکسا هستن فقط سرجوگیربازیه اینجورین ها، نه!
ولی به نظر اکثر متن های توی این تصاویر زیادی تخلیه.
مثلا همین دوستم، من کاملا میشناسم و میدونم مشکلی چیزی نداره بعد اومده از دیروز تا الآن 30 بار پروفایلشو عوض کرده و مرتب فاز سنگین گذاشته. بچه بشین درستو بخون!
مثالش: (به جان خودم، خودشم نفهمیده چی اینتو نوشته شده)
تازه من حس می کنم این عکسا روی افراد تاثیر هم میزاره و یه جورایی برعکسه.
ینی واقعا اوضاع مملکت اینقدر داغون شده که برای همه روزی 5 بار خیانت اتفاق می افته؟ نه بابا دیگه اینجوریم نیست خداوکیلی.
من که از این فازای سنگین خوشم نمیاد. هر چیزی به اندازش خوبه، منو که زده کردن.
حسن دو ماه پیش یکی دیگه از خواب هاشو برام تعریف کرد؛ گفت خواب دیدم که:
بلیت فروش یک شهر بازی ام و طبق چیزی که روی میزم نوشته شده بود، قیمت بلیت برای افراد و بچه های بالای شش سال 5هزار تومن و برای بچه های زیر شش سال رایگان بود.
مردم میومدن و بلیت می خریدن و شاید بدون اینکه من بفهمم سن بچه هاشون رو پایین تر از شش سال اعلام میکردن تا نخوان پول زیادی خرج کنن. (آخه بعضیاشون واقعا تابلو بودن! ولی کاری از دست من بر نمی اومد)
چند دقیقه ای گذشته بود که یه مرد با دو تا بچَش اومدن برای خودشون بلیت تهیه کنن.
مثل همه مردم مَرده قیمت بلیت ورودی رو از من پرسید. منم طبق معمول قیمت هارو براش توضیح دادم و گفتم: خُب، بچه هاتون چند ساله ان؟
جواب داد: دخترم چهار سالشه و پسرم هفت سالَس. ینی با خودم میشه 10 تومن.
بعدش دست کرد تو جیبش و 10هزار تومن برای خودش و پسرش داد به من و تشکر کرد. بعد از اینکه بلیت هارو بهش دادم، یه سوال که ذهنم رو مشغول کرده بود رو سریع ازش پرسیدم: آقا ببخشید! میتونم بپرسم چرا نگفتید پسرم شیش سالشه تا نخوای 5هزار تومن زیادی بدی؟ من که فرقش رو نمی فهمیدم.
لبخندی زد و جوری که انگار منتظر این سوال بود گفت: شما متوجه نمی شدی ولی بچه ها که می فهمیدن!
اینم از عاشورا. امیدوارم همه اون چیزی که از آقا میخواستن رو تا امروز گرفته باشن.
ولی منهای دعاها و خواسته های شخصیمون که با هم فرق داره چقدر خوبه از خدا و امام حسین و امام زمان بخوایم فهم واقعی رو نصیبمون بکنن که اگه بشه دیگه همه چی حله. نه اختلاف نظری نه دعوایی نه جنگی نه ناراحتی نه...
چقدر این دهه زود گذشت و کسانی امثال من...
+از کسایی که دعام کردن تشکر میکنم منم سعی میکنم به یادتون باشم :)
پــ نــ:
این مداحی رو از دست ندید: شال ماتمت آبرو به من داد(حاج محمود کریمی)
+ازین پست خیلی خوشم اومد دوست داشتید بخونیدش :)
داشتم فیلم بیگانه رو میدیدم وسط فیلم دیالوگی رد و بدل شد که مضمونش این بود: ما اگه برای کس دیگه ای کاری انجام بدیم یا به خاطر عشقه یا وظیفه.
یکم من رو به فکر برد واقعا رابطه وظیفه و عشق چیه؟ اصلا رابطه ای دارن؟
دوست داشتم نظرتون رو بدونم.
نظر خودم: عشق چیزیه که وظیفه رو به وجود میاره.
پــ نــ: بیگانه جدید رو دیدم ولی خیلی باهاش حال نکردم. پرومتئوس باحال تر بود.
+دعا که می کنید، :)
بعضیا هم هستن که فقط بلدن به خدا توکل کنن دقیقا برعکس بعضیا که فقط بلدن آیه یاس بخونن.
نوع دوم که وضعیتشون مشخصه و دقیقا همون افرادی هستن که تو اینستاگرام روزی 3 تا پست با بک گراند سیاه و یه جمله بدون پایانِ سرشار از ناامیدی میزارن که اصلا من باهاشون کار ندارم.
امام نوع اول. ینی واقعا کی بدون تلاش به یه چیزی رسیده که شما میخواید دومیش باشین؟ نه خداییش یه مثال بزنین منم بدونم بلکه ازین جهالت در بیام. بابا خود پیامبر هم علم غیب داشته اینجوری نبوده.
حالا بعضیا هم هستن که این رو قبول دارن ولی یه مشکل اساسی دارن. بله درسته حال ندارن :/ که به نظرم این مقوله اگه تو مملکت ما حل بشه اتفاقات خوبی میوفته :)
این حرفا البته یک طرفه هستن و شاید بغضیا کلا تقسیم بندی رو قبول نداشته باشن.
پــ نــ: خدا منو براتون حفظ کنه :))
+دعام که میکنید؟
امیدوارم توی این دهه محرم که مردم یکم با دین بیشتر دوست میشن روی مسایل ریشه ای کار بشه.
که دیگه کسی نیاد -با همون اعتقاد خودش که حتما باید مدل موش فلان طور باشه- اسم امام حسین رو، روی کلش پیاده کنه.
ینی اگه یه نفر مثل این بنده خدا(منظور انسان نوعی هست) به راه بیاد بسه. همین
خود امام حسین هم در مرحله اول همینو می خواد.
پــ نــ:
دوستان جان! لطفا لطفا لطفا دعــــــــــــــــــــــــــــــام کنید (به عمق فاجعه پی بردید؟)
سلام ضمن تسلیت آغاز ماه محرم دوست داشتم یه سوال ازتون بپرسم:
قشنگ ترین بیتی که تا حالا شنیدید یا خوندید یا گفتید چی بوده؟) موضوع شعر مهم نیست(
اگه میشه شاعرش هم بگید
◾️▪️◾️
بی سبب نیست اگر ذکر تو بر لب داریم
یا که ماتم زده هستیم و ز غم تب داریم
روضه و نوحه و گریه ؛و همین رخت عزا
یادگاری ست که از «سیدة زینب» داریم
حسن 3 ماه پیش بهم می گفت که خواب دیدم که:
تلوزیون رو روشن کردم و زدم شبکه مستند. با کمال تعجب مستند ایرانی و ... نداشت داشت درباره زندگی لاکپشت ها توضیح میداد، خلاصش این مشد:
یک روز خانواده لاک پشتها تصمیم گرفتند که به پیک نیک بروند. از آنجا که لاک پشت ها به صورت طبیعی در همه موارد یواش عمل می کنند، هفت سال طول کشید تا برای سفرشون آماده بشن! در نهایت خانواده لاک پشت خانه را برای پیدا کردن یک جای مناسب برای پیک نیک ترک کردند. در سال دوم سفرشان بالاخره جای مناسب رو پیدا کردند. برای مدتی حدود شش ماه محوطه رو تمیز کردند، سبد پیکنیک رو باز کردند، و مقدمات رو آماده کردند. بعد فهمیدند که نمک نیاوردند!
پیکنیک بدون نمک یک فاجعه خواهد بود و همه آنها با این مورد موافق بودند. بعد از یک بحث طولانی، جوانترین لاک پشت برای آوردن نمک از خانه انتخاب شد. لاک پشت کوچولو ناله کرد، جیغ کشید و توی لاکش کلی بالا و پایین پرید اما به هر حال تو خانواده اون سریعترین لاک پشت بود. او قبول کرد که به یک شرط بره؛ اینکه هیچ کس تا وقتی اون برنگشته چیزی نخوره. خانواده قبول کردن و لاک پشت کوچولو به راه افتاد. سه سال گذشت و لاک پشت کوچولو برنگشت. پنج سال، شش سال و سپس در سال هفتم غیبت او، پیرترین لاک پشت دیگه نمی تونست به گرسنگی ادامه بده. او اعلام کرد که قصد داره غذا بخوره و شروع به باز کردن یک ساندویچ کرد. در این هنگام لاک پشت کوچولو ناگهان فریاد کنان از پشت یک درخت بیرون پرید و گفت: «دیدید می دونستم که منتظر نمی مونید. منم حالا نمی رم نمک بیارم!»
کلا بازی معمایی و فکری رو دوست دارم.
یادمه بچه که بودم وقتی میرفتم اسباب بازی فروشی ازین 1*4 ها میخریدم.
الانم که جنگا و روبیک و اسپینر و...
توی موبایلمم پنج شیشتا بازی هست که همشون فکرین.
بازی باحالی که تازه تمومش کردم yellow بود. خیلی جالب بود. 50 مرحله داشت و شما باید توی هر مرحله سعی می کردید کل صفحه رو زرد کنید. حالا چه جوری؟ دیگه اون رو کاملا خودتون باید بفهمید!
برام جالب بود، این بازی رو به یکی از فامیلامون دادم بعد دوازده، سیزده مرحله اول رو که ساده هم بودن توی 5 دیقه رفت. خیلی داشت با خودش حال می کرد که یهو رسید به یه مرحله سخت :)
بعد از یه ربع فکردن گفت خب بگو چجوریه این مرحلش. منم براش توضیح دادم. بعد میبینم میگه: چه مسخره! بازیش قاعده و اصول نداره اصلا خیلی بی مزست و ازین حرفا.
بازی brain it on! و can you escape5 هم پیشنهاد میکنم اونا هم، سخت و باحالن.
پــ نــ:
اینم باحال ترین مرحله بازی یلو: (البته از نظر من)
قلبم عجیب به گفتن این جمله راضی است
اسلام بی ولای علی صحنه سازی است😏
عید غدیر و تولد امام کاظم مبارک
پــ نــ:
شعرش هو داشت :)
همونطور که مستحضر هستید بنده به مثل بیش تر مردم به موسیقی علاقه دارم منتها از نوع مداحیش!
فکر میکنم یکی ار عللش جو اطرافیانم بود که یا علاقه به آهنگ نداشتن یا با سنتی و محلی حال می کردن :/
علت دیگه و اصلیش سلیقه خودمه. به نظرم آهنگ اون چیزی که من میخوام رو بهم نمیده. اینقدر برای من متن آهنگ ها خیالیه که هیچ وقت نمیتونم باهاش ارتباط برقرار کنم حتی یادمه چند بار وقتی با یه آهنگ خوب که خوشم اومده (بیش تر محسن چاوشی بود) آشنا هم شدم بیش تر از دو سه روز نتونستم تحملش کنم و ناخداگاه رفتم سراغ مداحی های خودم :)
این نکته هم فراموش نشه که بعضی از مداحی ها از صد تا آهنگ هم بدترن بعضی دیگه هم هستن که کپی از روی آهنگ خواننده هان :|
در ضمن وقتی فهمیدم گوش دادن به آهنگ ( فک کنم ازین بدهاش که خودتون بهتر میدونید کدوماش رو میگم) آدم رو فقیر می کنه به انتخاب خودم مطمئن تر شدم :)
علی الحساب هم یه سرود مشت برا عید غدیر گذاشتم ادامه مطلب اگه دوست داشتید گوش کنید.
از پشت تریبون دلم عشق چنین گفت:
معشوق تو زیباست، قشنگ است، ملیح است!
اعضای وجودم همه فریاد کشیدند:
احسنت! صحیح است، صحیح است، صحیح است!!
ملک الشعرای بهار
پــ نــ: چه شعر قشنگیه خداوکیلی!! :)
سلام! عیدتون خیلی مبارک!!
دوستان عزیز دیگه تابستون ما تموم شد و باس بریم سر کارمون و دیگه نمیتونم هر روز به وب سر بزنم فقط همون دوشنبه، پنجشنبه و جمعه های خودمون.
از همین الانم از وبلاگ هایی که دنبالشون می کنم به خاطر نخوندن پست هاشون عذرخواهی می کنم. فقط آخرین پست هاتون رو میتونم بخونم که اینم از کم بودن لیاقت ماست حتما.
+سعی می کنم خواب های حسن هم به یه جایی برسونم :)
روز اول که سر زلف تو دیدم گفتم
که پریشانی این سلسله را آخر نیست
حافظ
پــ نــ:
ما چند ماه پیش از اونجایی که در خونمون (دری که به هال باز میشه) خیلی داغون بود عوضش کردیم و ازین در جدیدای ضد سرقت گذاشتیم.( این درا رو فقط با کلید میشه از بیرون باز کرد)
این ضد سرقت بودنش رو من خیلی قبول نداشتم و می گفتم اگه کسی بخواد بیاد تو یه جوری درو باز میکنه بالاخره!
تا اینکه دیروز برادر و مادرم رفتن بازار و من موندم خونه. چند دقیقه بعد صدای زنگ خونه اومد. رفتم در رو باز کردم، دیدم همسایس. گفت: وقتی مامانت اومد بگو روضه داریم بیاد خونه ما. منم گفتم: باشه و در رو بستم.
امّا! وقتی برگشتم که برم تو هال دیدم در (ضد سرقت) بسته شده!! فکر کنم با شتاب در رو باز کرده بودم برا همین محکم برگشته و بسته شده. نه کلید داشتم نه موبایل برا زنگ زدن!
البته خیالم راحت بود خواهرم تو خونس. شرو کردم به در زدن وصدا کردنش ولی هیچ خبری ازش نبود انگار خواب بود. اینقدر این کار رو کردم فکر کنم همه کوچه فهمید من پشت دَرَم!
حالا باید چه کار می کردم!؟
یادم اومد یه بار مادرم گفته بود کلید این در رو گذاشتم تو جا کفشی برا روز مبادا. منم سریع رفتم کل جا کفشی رو زیرو رو کردم ولی هیچ اثری از کلید زاپاس نبود.
یکم دیگه فکر کردم بعد دیدم یکی از پنجره هامون بازه؛ ولی چون میله جلوش جوش زدن نمیشد رفت تو خونه، فقط اگه توریِ جلوی پنجره رو پاره می کردم میشد تو خونه رو دید. منم دست به کار شدم و به هر سختی که بود پارش کردم. یکم زور زدم ببینم میتونم اتاق خواهرمو ببینم که بفهمم بیدار یا نه؟ بعد متوجه شدم لامپ اتاقش خاموشه :/
دیگه واقعا کلافه بودم. گفتم اینجوری نمیشه باید این درو باز کنم. بعد به ذهنم رسید مثل این سرخ پوستا سرِ یه طناب رو گره بزنم و یه جوری گیرش بدم به دستگیره داخلیِ در شاید بتونم بازش کنم. طناب لباس هارو به زور باز کردم و دست به کار شدم ولی...(نگم چی شد بهتره!)
یه نیم ساعتی بود داشتم جون می کندم ازین در لعنتی رد بشم ولی نمیشد این لامصب رو باز کرد :|
دیگه به عنوان آخرین امید، مجبور شدم برم از بقال سر کوچمون (دمش گرم واقعا) تلفن قرض بگیرم و به بابام زنگ بزنم و با هزار التماس بهش بگم زود بیاد خونه، من دارم میمیرم( هوا هم گرم بود عاخه)
حتی اینم به ذهنم رسید که شیشه رو بشکونم ها ولی وقتی چهره بابام اومد جلو چشمم شدیدا منصرف شدم!(تازه وقتی فهمید توری رو پاره کردم کلی شاکی شد!!)
بالاخره پدر تشریف اوردن و من با کلید (ینی فقط با کلید) تونستم برگردم تو خونه. اونجا بود که فهمیدم در ضد سرقت ینی چی!( ینی شیر فهم شدم هاااااا)
یه دفعه یکی از اقواممون داشت برام حرف میزد و می گفت اگه میخوای تو رشتت موفق بشی باید چه کار هایی انجام بدی. وسط حرفاش به نکته جالب توجهی اشاره کرد!
گفت: حتما غیر از کتب درسی، کتاب های متفرقه هم بخون؛ چون وقتی تو، توی یه موضوعی یک کتاب خونده باشی همیشه حرف برای گفتن داری و هیچ وقت توی جمع کم نمیاری. بعد گفت: اگه الآن هر ایرانی توی یه موضوع دو تا فقط دو تا کتاب بخونه میشه صاحب نظر توی اون رشته!
من اون موقع به حرفش خندیدم ولی بعداً که داشتم بهش فکر می کردم دیدم راست میگه بنده خدا.
مثلا اگه من توی موضوع نفت دو تا کتاب بخونم راحت چند سر و گردن نسبت به اطرافیانم بالا تر میرم. حتی با توجه به اوضاع سرانه مطالعۀ فاجعه بار ایرانیا راحت و با کمی تلاش در حد وزیر نفت شدن هم میتونم برم.
البته الحمد لالله دوستان بیانی از فرهیختگان این مرز و بوم هستن و با یه جست و جوی ساده میشه این رو فهمید.(بعضیا که خودشون شاعر و نویسنده هستن اصن)
آمارهای مختلفی برای سرانۀ مطالعه ایرانیا هست که از جمله میشه به این آمار ها شاره کرد:
البته یکی از دلایلش قطعا گرون بودن کتاب ها هم میتونه باشه ولی...
به هر حال به امید روزی که سرانۀ مطالعمون برسه به بالای 100 دقیقه :)
پــ نــ:
سرانۀ مطالعه ژاپن میگن 90 دقیقس :/
بعد میگن چرا ما پیش رفت نمی کنیم. آخه هوش درست و درمونیم نداریم ما: بنگرید! (حالا یه بار یه پست جدا گونه براش میزارم)
حسن 4 ماه پیش بهم گفت یه بار خواب دیدم: توی خیابون راه می رفتم که یهو یه پیر مرد قد کوتاه با مو و ریش های بلند و سفید اومد جلو و حرف جالبی بهم زد، اون گفت:
جوون! برو و همه موهاتو بزن(کچل کن) بعد برو بالا شهر؛ خواهی دید که همه میگن: چه مد جالب و جدیدی!!
بعد برو وسط شهر؛ همه میگن سربازی بود؟ کجا خدمت کردی؟! سپاه بود یا ارتش؟
بعد از اون برو پایین شهر؛ میبینی که بهت میگن از کدوم زندون اومدی؟ فلانی رو میشناسی؟؟